دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 4158
تعداد نوشته ها : 7
تعداد نظرات : 6
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان


تپش ها ي زخمي احساسم نفس نفس مي زدند

انگار كسي آنها را زير پا انداخته بود

خوب شد قبل از مرگ احساسم كه تپش هايش گم شده بود پيدايشان كردم

احساسم گرچه زخمي است نمي ميرد حتي اگر همه به قصد كشتنش به پا خيزند

آن قدر زخمي است كه چيزي جز غم از پس دريچه هاي خسته اش بر روي كاغذ نمي آيد

نوشته هايي كه از پس اين ديچه ها بر روي كاغذ مي آيند همه به عطر خستگي آغشته اند

همان عطري كه  مرا مجبور مي كند تا قلم را بردارم با خستگي از خستگي بنويسم تا خسته شوم كه خستگي ام را به در كنم....


دسته ها :
يکشنبه سی یکم 6 1392
X