دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 4154
تعداد نوشته ها : 7
تعداد نظرات : 6
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان


تپش ها ي زخمي احساسم نفس نفس مي زدند

انگار كسي آنها را زير پا انداخته بود

خوب شد قبل از مرگ احساسم كه تپش هايش گم شده بود پيدايشان كردم

احساسم گرچه زخمي است نمي ميرد حتي اگر همه به قصد كشتنش به پا خيزند

آن قدر زخمي است كه چيزي جز غم از پس دريچه هاي خسته اش بر روي كاغذ نمي آيد

نوشته هايي كه از پس اين ديچه ها بر روي كاغذ مي آيند همه به عطر خستگي آغشته اند

همان عطري كه  مرا مجبور مي كند تا قلم را بردارم با خستگي از خستگي بنويسم تا خسته شوم كه خستگي ام را به در كنم....

دسته ها :
يکشنبه سی یکم 6 1392


روزي با تو مي گفتم تمام غصه ي دلم را

اين فقط تو بودي كه زير باران غصه هايم بدون چتر بودي

بيا معماي سخت محاصره ي اشك دور چشمانم را حل كن

كه من نمي دانم براي  چه به دور چشمان بي گناهم حلقه زدند؟

به چه جرمي؟!

شايد به جرم نديدن تو...

اگر اين گونه باشد چشمانم بار گناهشان سنگين است...

دسته ها :
يکشنبه سی یکم 6 1392

حرف هايم؛
نيمه كاره مانده بود....
چشمانم؛
آواره مانده بود...
چه بهتر كه بگويم:
يكي بود يكي نبود
تو صحراي بدبختي كسي جز نويسا ي غم باره نبود
نويسا داشت مي خنديد ولي ...
روزگار از خنده ي او مي گرييد...
خنده هايش درد بود.... او رخش زرد بود...
بي تاب و طاقت مانده بود... خسته و ناراحت مانده بود...
ولي مي خنديد... هيچ كس خنده ي زهرآلودش را نمي فهميد...
خنده اش از زهر دوري در آخر خشكيد... چرا كسي ناراحتي اش را نديد؟
كسي نديد كه دلش لرزيد... واشك از گوشه ي چشمش لغزيد...
كسي حال پر درد نويسا را درك نمي كرد...
هيچ كس حتي برايش تره هم خرد نمي كرد!!
هيچ كس اشك هاي او را مثل اشك هاي آسمان نمي دانست
هيچ كس نمي توانست كه از چشمهاي خيسش چيزي در دفتر خاطرات تلخ روزگار بنويسد
هيچ كس نمي توانست ضربان هاي قلب خرد شده اش را از نزديك ببيند
كسي نمي دانست كه با اشك زلال هم مي توان نوشت
اگر كسي اينها را مي دانست مي توانست حال نويسا را درك كند
اگر مي دانست شايد مي توانست خرده هاي شكسته شده ي قلب او را به هم بچسباند
شايد مي توانست چشمان بي قرار او را آرام كند...

دسته ها :
دوشنبه نهم 2 1392

من ماندم و يك قلم و يك سبد احساس
من ماندم و اشك و آه و حسرت
من ماندم و يك دنيا دوري و درد
من ماندم و خستگي و غم و بي طاقتي
من ماندم و كوله بارخالي از خاطره
من ماندم و خفگي در كنج پر هياهوي بي خاطرگي
من ماندم و بي حوصلگي!!!
من ماندم با يك كوله بار نگاه بي معني به فاصله ي بي معني
من ماندم كه لابد فاصله ها را بشمارم
اما تا شمردنش تمام بشود تو رفتي و من هنوز نتوانستم فاصله اي دراز را با دستان خاكي ام وجب كنم
من نمي توانم فاصله ها را بشمارم كاش مي شد كه من هم با تو بروم

دسته ها :
دوشنبه نهم 2 1392

اي پروانه ي عاشق اي كشته ي شمع!

اي بي صدا سوخته و رفته...

شمع قلب كوچكت را  سوزاند و تو آهي نكشيدي...

بي صدا عاشق شدي بي صدا سوختي و بي صدا رفتي...

شمع بعد رفتنت وقتي فهميد تو عاشق بودي اشك ريخت و سوخت...

اما نه او  سوختنت را فهميد نه تو  اشكش را ديدي...!

حكايت عشق و عاشقي همين است:

" حكايت اشك و سوختن و رفتن... "

دسته ها :
يکشنبه اول 2 1392

تو ديگر پا مگذار روي دلم...
براي خودت مي گويم
مي ترسم پايت بسوزد!
و خرده هايش زخمي ات كنند
مي ترسم از ديدنش حالت بد شود درست شوي شبيه من...
اگر دوست داري كه شوي افسرده حال (يعني درست عين من)
پس پا بگذار رويش تو هم داغان ترش كن!
به قلبم زل بزن تا فردا نگاهش كن...
از شكستگي كم ندارد ...
از سوختن هم كم ندارد وهمين طور از درد...!
بگذار بسوزد!
(يك پيشنهاد:) دوست داري تو هم بسوزانيشان پس بسوزان!
شعله اي از عمق وجودت بزن بر قلب زخمي داغان... بزن...
پايت را بگذار روي قلبم و لگد مالش كن و از روي قلبم ردشو...
اما مرا فراموش نكن كه آن موقع مي ميرم...
ا گرهم دوست داري من بميرم "پس  فراموشم كن"

دسته ها :
يکشنبه اول 2 1392

من به خاطر تو خودم را شكستم

كه تو هم به خاطر من تكه هايم را به هم بچسباني

 ققط بجنب تا دير نشده مي ترسم كسي از روي من رد شود

اين را به خاطر تو گفتم كه به خاطر من كه خاطرت را مي خواهم خطر كني!

.

.

.

خطر!!!!

مواظب  باش دستانت نبرد خطر ديگري نيست 

فقط يك خرده تكه هايم به زهر كشنده ي دوري آغشته است!

كم و بيش روي همه اثر دارد!

تو را نمي دانم!!!

اين را نگفتم كه به خاطر خودم تو را بكشم...

آخر فكر نمي كردم زهر دوري تو را بكشد!!

صاحب اختياري...

اگر دوست داري بگذار مردم از روي من رد شوند و پايشان ببرد و زهري شوند و همگي با هم بميرند!!!

بگذار! همانها بودند كه مرا به اين روز انداختند!

از دست آنها  و به خاطر تو خودم را شكاندم...

بيا تكه هايم را به هم بچسبان

درست است مثل قبل سالم نميشوم ولي از نو كه ساخته مي شوم!  

اگر هم دوست داري من بميرم مختــــــــــــــــــــــــــــــاري!!!

 

دسته ها :
شنبه سی یکم 1 1392
X