من به خاطر تو خودم را شكستم
كه تو هم به خاطر من تكه هايم را به هم بچسباني
ققط بجنب تا دير نشده مي ترسم كسي از روي من رد شود
اين را به خاطر تو گفتم كه به خاطر من كه خاطرت را مي خواهم خطر كني!
.
.
.
خطر!!!!
مواظب باش دستانت نبرد خطر ديگري نيست
فقط يك خرده تكه هايم به زهر كشنده ي دوري آغشته است!
كم و بيش روي همه اثر دارد!
تو را نمي دانم!!!
اين را نگفتم كه به خاطر خودم تو را بكشم...
آخر فكر نمي كردم زهر دوري تو را بكشد!!
صاحب اختياري...
اگر دوست داري بگذار مردم از روي من رد شوند و پايشان ببرد و زهري شوند و همگي با هم بميرند!!!
بگذار! همانها بودند كه مرا به اين روز انداختند!
از دست آنها و به خاطر تو خودم را شكاندم...
بيا تكه هايم را به هم بچسبان
درست است مثل قبل سالم نميشوم ولي از نو كه ساخته مي شوم!
اگر هم دوست داري من بميرم مختــــــــــــــــــــــــــــــاري!!!